حکایت های خنده دار از ملانصرالدین

ساخت وبلاگ

حکایت ملانصرالدین: در ادامه این مطلب برای مشاهده چند داستان و حکایت ملانصرالدین باما همراه باشید.

حکایت ملانصرالدین

حکایت ملانصرالدین: در ادامه این مطلب برای مشاهده چند داستان و حکایت ملانصرالدین باما همراه باشید.

حکایت ملانصرالدین : ماه بهتر است

روزی شخصی از ملا پرسید: ماه بهتر است یا خورشید!؟

ملا گفت ای نادان این چه سوالی است که از من می پرسی؟ خوب معلوم است, خورشید روزها بیرون می آید که هوا روشن است و نیازی به وجودش نیست!

ولی ماه شبهای تاریک را ورشن می کند, به همین جهت نفعش خیلی بیشتر از ضررش است!

حکایت ملانصرالدین : خویشاوند الاغ

روزی ملا الاغش را که خطایی کرده بود می زد,

شخصی که از آنجا عبور می کرد اعتراض نمود و گفت: ای مرد چرا حیوان زبان بسته را می زنی؟

ملا گفت: ببخشید نمی دانستم که از خویشاوندان شماست اگر می دانستم به او اسائه ادب نمی کردم؟!

حکایت ملانصرالدین : دم خروس

یک روز شخصی خروس ملا را دزدید و در کیسه اش گذاشت,

ملا که دزد را دیده بود او را تعقیب نمود و به او گفت:خروسم را بده! دزد گفت: من خروس ترا ندیده ام,

ملا دفعتا دم خروس را دید که از کیسه بیرون زده بود به همین جهت به دزد گفت درست است که تو راست می گویی ولی این دم خروس که از کیسه بیرون آمده است چیز دیگری می گوید.

حکایت ملانصرالدین : خروس شدن ملا

یک روز ملا به گرمابه رفته بود تعدادی جوان که در آنجا بودند تصمیم گرفتند سر بسر او بگذارند به همین جهت هر کدام تخم مرغی با اورده بودند و رو به ملا کردند و گفتند: ما هر کدام قدقد می کنیم و یک تخم می گذاریم اگر کسی نتوانست باید مخارج حمام دیگران را بپردازد!

ملا ناگهان شروع کرد به قوقولی قوقو! جوانان با تعجب از او پرسیدند ملا این چه صدایی است بنا بود مرغ شوی!

ملا گفت : این همه مرغ یک خروس هم لازم دارند!

داستان ملانصرالدین داماد شدن ملا

روزی از ملا پرسیدند : شما چند سالگی داماد شدید؟

ملا گفت به خدا یادم نیست چونکه آن زمان هنوز به سن عقل نرسیده بودم!

صحیح نوشیدن آب در آموزه‌های طب سنتی...
ما را در سایت صحیح نوشیدن آب در آموزه‌های طب سنتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rezanazarian بازدید : 52 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 19:02