عمر حضرت نوح، در نگاه خودش

ساخت وبلاگ

 

روزی حضرت نوح (علی‏نبیناوآله‏وعلیه‏السلام) در آفتاب نشسته بود. ملک ‏الموت به‏ سراغش آمد و به او سلام کرد. حضرت نوح جواب سلامش را داد. گفت: چه‏ کار داری؟ یا به قول ما گفت: به چه منظوری آمدی؟ گفت: آمدم تا جانت را بگیرم! حضرت نوح از او پرسید: یک مقدار به من مهلت می‏دهی تا از آفتاب به سایه بروم تا در سایه جانم را بگیری؟ گفت: بله! حضرت نوح بلند شد، از آفتاب رفت در سایه نشست. حضرت بعد از آنکه نشست رو کرد به ملک ‏الموت و گفت: ای ملک‏ الموت! آنچه در دنیا بر من گذشت همانند این بود که از آفتاب به سایه آمدم! می‏گوید: دو هزار و پانصد سال فقط همین بود! تمام زندگی من به همین مقداری که از زیر این آفتاب بلند شدم و در این سایه نشستم گذشت.

در روایت دیگری دیدم که ظاهراً حضرت جبرئیل از حضرت نوح بعد از موتش سؤال می‏کند که زندگی دنیا را چگونه دیدی؟ می‏گوید: زندگی دنیا را مانند خانه دو دری دیدم که از یک در وارد شده و از در دیگر بیرون آمدم، همین! این قرن‏ها در نزد من این‏گونه گذشت!

گناه در عمری که چنین با شتاب می‏گذرد

بعد دارد که وقتی حضرت رفت و در سایه نشست رو کرد به عزرائیل که حالا بیا و جانم را بگیر! می‏خواستم یک تذکّر بدهم! کسانی‏که برای دنیا یقه پاره می‏کنند، کسانی‏که همه زندگی خودرا به‏ پای دنیا می‏ریزند، کسانی‏که ناموس و حتّی دینشان را سر این مسأله می‏گذارند، مگر چه خبر است؟ آیا می‏توانید به اندازه عمر این آقا عمر کنید؟ ببینید ایشان که این‏همه عمر کرد چه می‏گوید!؟ می‏گوید این عمر طولانی به اندازه بلند شدن از آفتاب و نشستن در سایه گذشت، یا با توجّه به آن روایت این زندگی بلند مدّت به اندازه ورود از یک در و عبور از یک در دیگر سپری شد. توجّه کنید! آیا می ‏ارزد که انسان «نعوذبالله»! بیاید و زشت رفتار کند و پستی داشته باشد؟ آیا این‏همه جنایت و ظلم و تعدّی و تجاوز ارزش دارد؟ یک مقدار فکر کنید!

صحیح نوشیدن آب در آموزه‌های طب سنتی...
ما را در سایت صحیح نوشیدن آب در آموزه‌های طب سنتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rezanazarian بازدید : 112 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 16:23